بروز رسانی 2.....

سلام به خودم نفیسه خانم گل گلاب، میبینم که اینجا کسی نمیاد و شما واسه خودت مینوسی!

نفیسه1:با منی؟ 

نفیسه 2: بعله با شما مگه غیر من و شما کسی اینجا هست؟!

نفیسه 1: ای بابا داشتم مطالب قدیمی تر و میخوندم حالم گرفته شد آخه چرا مطالب گذشتم و پاک کردم و اینکه چرا اینقد دنیام عجیب غریب بود؟!

نفیسه 2: آخه دنیات پر از احساس زنانه بود، اخه شاعر بودی

نفیسه 1: یعنی دیگه زن نیستم؟ شاعر نیستم؟

نفیسه 2: معلومه که نه! تازه داری آدم میشی؟

 

کاش دختر نمیشدم مادر

کاش بابا تورا لگد میزد

کاش بابا تورا لگد میزد

کاش بابا تورا لگد میزد

 

کاش دختر نمیشدم مادر

کاشهایم چقدر غمگین است

کاش بر فرش خانه می افتاد

دختری که همیشه پائین است

 

مرد یعنی غرور در بغلت

مرد یعنی که شانه پشت سرت

مرد یعنی بدون او هرگز

مرد یعنی اجازه ی پدرت

 

در سفر های خارجت باشد

در سکوت شبانه ات باشد

وقتی از فرط درد غمگینی

لای درد زنانه ات باشد

 

کاش سرباز مرزیت بودم

کاش من درد فرضیت بودم

.................................................................

 

یک چند به کودکی به استاد شدیم....

بله دوستان جناب خیام می فرمایند:

یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

 

و یا اینکه 

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بار تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

و در آخر

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است

گردنده فلک نیز به کاری بوده است

هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین

آن مردمک چشم نگاری بوده است

 

و دوباره آب و جارو رو برداشتیم و افتادیم به جون این صفحه

درد، درد است چه با سيگار چه بي سيگار.................

دختر بيقرار ميفهمم

روزهايت پر است از سردرد

دختر بيقرار ميفهمم

زودتر به گذشته ات برگرد

 

خواستم تا كه شانه اي باشم

زير بار تمام غم هايت

درك كردم تو را ولي ماندم

پشت تنهايي غزل هايت

 

درك كردم تو را زماني كه

سن تكليف من عقب تر بود

هش سالم تمام ميشد كه

قبر بابا برام سنگر بود

 

درك كردم تو را عزيز دلم

گريه هايت به جان من جانم

دختر بيقرار ميفهمم

گريه كن من خودم پريشانم

 

گريه كن تا سبك شود دردت

روي قبري كه سرد و سنگين است

دست بابا تو را نگه دارست

گريه بر دردهات تسكين است

 

دختر بيقرار ميفهمم

روزهايت پر است از سردرد

دختر بيقرار ميفهمم

زودتر به گذشته ات برگرد

 

پ ن: براي ر خ الف عزير وقتي كه دردهاش آنقدر زياد شده است كه كلماتش را مي گرياند يقيناً نابودم ميكند.

پ ن: غزل و غم قافيه نخواهد شد مگر از سر درد

امروز 21 بهمن ماه.....

وای که چه روز خوبی این 21 بهمن لعنتی 

 

 

عاشق این روزم 

 

 

آخه شما که نمیدونین چه چشمایی داره بیشرف......

پادشاه فصل ها ............

وقتی به این فصل میرسم همیشه یه جورایی دلتنگ همه چی میشم دلتنگ باشگاه بسکتبالم/ دلتنگ پاروهام/ دلتنگ روزای بارونی شمال/ دلتنگ بابام/ دلتنگ موهای طلایی فرم/ دلتنگ دوچرخه سواریام تو کوچه/ دلتنگ انجمن شعر نوشهر/ دلتنگ دوستام همشون از ریز تا درشت/ الان داشتم با یکی از خاطره هام حرف میزدم/ ازش پرسیدم روزگار خوب یا با توام بد تا میکنه؟!/ نمیدونم روزگار یعنی چی؟ زندگی یعنی چی؟ اینا همه که مینویسم یعنی چی؟///////// 

 

درد اندازه تنم شده است 

درد یک اصل در وجود من است 

بیقراری نکن عزیز دلم 

درد یک اصل در وجود زن است 

 

بیقراری نکن عزیز دلم 

روزگار تو بدتر از من نیست 

آه ای روزهای قبلترم 

زن  بی درد مطلقاً زن نیست 

 

........................ 

 

تقدیم به زبیده حسینی عزیزم (روزهای قبلترم)

آنقدر درد کشیده ام که زیر سیگاری های جهان پرند.......

هیچ چیزی عوض نخواهد شد/ درد را پای عشق من مگذارید/ عشق من با موهای خرمایی و چشم های میشی خواب هایم را رنگین تر میکند/ دردهای دلگیریم از روزهای رفته است/ عشق چایش تلخ است و بهانه گیریش از روی درد................


من جهان بینیم سگیست عزیز
عادتم عطر پیرهن هایت
من سگ خانگیت هستم مرد
عاشق آن کتک زدن هایت

من جهان بینیم سگیست عزیز
چند سال است سگ شدم با تو!
من تنها بدون تو مرگم
دم تکان میدهم که تنها تو-

-صاحب روزهای مانده ی من
زیر این سقف زندگیم شدی
وارد این جهان بی سرو ته
وارد قصۀ سگیم شدی

فکر کردم که عشق یعنی مرد
با جهانی که شعر میسازد
شمعدانی دو شانۀ سبزت
باغبانی که شعر میسازد

اتفاقی به من رسیدی و بعد
چند سال است بی تو میمیرم
من تو را عاشقانه میخواهم
نه محال است... بی تو میمیرم

فکر کن تو نمیشود با من
ولی از روی درد با من باش
آه ای مرد آرزوهایم
مرد! هر چند سرد! با من باش

درک کردم که خسته ای وقتی
سیلیت روی صورتم غم شد
بوسه ات محکم است عشقم که...
زندگیمان خود جهنم شد

درک کردم به خستگیت و فقط
رنگ آرایشم عوض میشد
روی کاناپه خواب میرفتم
نوع آرامشم عوض میشد

مشت اول برای عشق که من
چشم های تو استکانم شد
مشت دوم برای زن شدنم
مثل انگور در دهانم شد

عادتم روی تخت میپاشد
در سکوتی که عشق زنجیر است
من جهان بینیم سگیست ولی
عشق من پای هردومان گیر است

من جهان بینیم سگیست عزیز
عادتم عطر پیرهن هایت
من سگ خانگیت هستم مرد
عاشق آن کتک زدن هایت.......

مرگ در حوالی مهرآباد..................................

.................................................................... .............................................................................................. ......................................................... حتما شکلاتش را خورده بود حتما مادرش هم شکلاتش را به او داده بود کاش همه مسافران و کادر پرواز و آقای خلبان شکلاتشان را خورده باشند

................ ظاهر

دارم پاتو از زندگیم میبرم
به جای تو ایرانو وا میکنم
به جای تو سیگارتو میکشم
به جای تو فوتبال نگا میکنم

عجیبه که دنیامو پرمیکنی
عجیبه که رفتی ولی با منی
 عجیبه که خونه تو آرامشه
ولی ظرفها رو داری میشکنی

 یه جورایی از جر و بحث خستم و
نمیشه کنارت نباشم ببین
همه زندگیم شکل کابوس بود
میخوام توی کابوس باشم ببین

اتاقم پر از خاطرات تواِ
شبا با لباسای تو سر شده
نبودی ببینی که این رابطه
بدون تو هر لحظه بهتر شده

نبودی ببینی که چاییو با
یه احساس مردونه سر میکشم
رو مبلی که سیگار پک میزدی
به جای تو مردونه تر میکشم

 چقد زندگیمون شبیه همه
با سر تیترهای پر از همهمه
با سرتیترهای پر از خواب و قرص
بگو من شبیهت شدم یا... همه

دارم پاتو از زندگیم میبرم
به جای تو ایرانو وا میکنم
به جای تو سیگارتو میکشم
به جای تو فوتبال نگا میکنم

تولدهای شهریوری....................

دلم میخواهد بنویسم، از باران، از رعد، از دبیرستان، راهنمایی، دبستان/ دبستانم را میگویم شهید ایوب معادی/  خوبِ خوب به یاد دارم/ وقتی توت های شیرین باغ کنار مدرسه توی مشت هایم میریخت یا وقتی از شیر های آهنی با دست و یواشکی آب میخوردم/ آه چند سال بزرگتر شده ام و هنوز از شیرهای آهنی با دست آب میخورم تا هیجان مسئول بهداشت بیشتر شود

 

امروز دوم شهریور ماه ۱۳۹۲ و من در دوم شهریور ۱۳۶۴ در شکم مادرم سنگین شده بودم، و شاید ناخن هایم را به تنه اش میکشیدم/ آه کاش در همانجا می ماندم کاش میشد دوباره به دوم شهریور ماه ۱۳۶۴ ............../ نه نمی شود چهار روز مانده به تولد خواهرم محبوب و بیشتر از بیست روز به تولد خواهر زاده ام الی و من میان این تولدها گم میشوم در ۱۲ شهریور/ زردآلوها تمام شده، گیلاس ها تمام شده، هلو ها به پایان نزدیکند، آلوها نرم شده اند، ولی گلابی ها رسیده ی رسیده هستند یعنی من باید عاشق گلابی باشم

 

آهای آقای موی لخت، چشمان قهوه ای تیره، در میشی چشمانم که به عسلی میرود نگاه کن، خسته نیست؟ ببین، خوب دقت کن شاید مرده باشد، شاید وقتی که میخواستی نقشه ی گوشیت را به روز کنی مرده باشد، شاید وقتی دردانه ات را مقابلش گذاشتی و با ۱۲ شهریورت مثل دشمن نگاه کردی مرده باشد، شاید وقتی مقابلش با فریاد می ایستادی مرده باشد، شاید وقتی به تو خیره شده بود و تو غرق در اجاره های نداده، اخبارهای تکراری، و بی بی سی لعنتی بودی مرده باشد، من حتی زنت را دوست ندارم/ من سیگارهای بهمنت را دوست ندارم/ من میخواهم بوی تلخ فندق و تنه ی درخت را بدهی در یکی از برندهای معروف.....

 

میخواهم خودم را بغل کنم و به افتخار خودم شمع های ۲۸ سالگیم را فوت کنم شاید امسال هم یادت نباشد که من عاشق تولدهای نگفته هستم / جشن های بدون برنامه ریزی/ هیجاناتی که دوستشان نداری و به من گفته بودی

گفته ای

خواهی گفت که ربطی ندارد

 

دنیای مردانه چه به من که ساق باهایت را لمس میکنم

 

دردهای امروزم را بفهم....................................................ارباب ۲۱

ارباب بهمن

ارباب ۱۳۴۹

 

 

من کوچکم آنقدر کوچک که میخواهم در زمینی که زادگاهم خواهد شد دفن شوم

 

 

 درد های چندم.....

 

 

صبح تا شب به عشق فکر کنی

شب  به شب قرص هاتو سر بکشی

غرق سیگار باشِ عشقت و تو

-بار درداشو بیشتر بکشی

 

دربه در عشقت و اجاره کنی

صبح فرداتو استخاره کنی

روز و توی خودت مچاله کنی

شب و با گریه هات پاره کنی

 

تا همیشه اسیر درد بشی

درد یعنی زنی بشی که شدی

درد و شونه های مرد ولی

مرد یعنی زنی بشی که شدی

 

 

مرد باشی شبیه هر مردی

صبح تا شب اسیر کار بشی

اجتماعی همیشه خونسردو

توی خونت دوباره هار بشی

 

اجتماعی بشی که تو بغلش

وط/تنش روزنامه ی صبح

مثل ایران و .... کارتون خوابی

که تنش روزنامه ی صبح

  

مرد یعنی که بیخیال بشی

یه رباط همیشه بی اعصاب

مرد یعنی اجاره خونه و قرض

مرد یعنی هزار جور عذاب

 

 

روی کاناپه لم بدی الکی

بیخیال جهان و فلسفه شی

پک به پک زندگیت و باد بدی

توی دردای زندگی خفه شی

 

فکر دنیای تیرو نکنی

فکر تهران و این همه سردرد

فکر زن های خسته پشت چراغ

وسط این همه سگ ولگرد

 

 

باید از زور درد ها رد شی

مثل مردای کشورت بد شی

زن ولی مرد زندگی بکنی

تا که از روی مردها رد شی

 

صبح تا شب به درد فکر کنی


 

 

 

 

 

درد مادر است با دست هایی ترک خورده وقتی رخت های زنان همسایه را می شوید.....

وقتی درد در من لانه کرده و گنجشک های کوچک چشم هایم را نک میزنند چگونه ببینمت/ ایستاده ام روبروی آینه و به تار مویی نگاه میکنم که این یکسالم را آه کشیده و عجیب رنگ پریده شده/ به چروک های پیشانیم/ به موهای کوتاهم/ به چشم های ورم کرده ام/ و به تو......

به سیگارهای کشیده شده/به فیلم های نیمه دیده شده/ به تویی که روی کاناپه خوابیده/ و من تحقیقر می شوم در قل قل چایی ساز/ در چاقو / برنج/ گوشت/ کتاب های نخوانده.......

 

ایستاده ام تا فرابرسد/ با پدر روی درخت های پشت پنجره همچون گنجشک ...../تا بپرم/ آه مرگ چقدر تنهایم

 

برای کسی که هیچوقت این مطلب را نمی خواند

 

............

خسته ام از تمام زندگیم

از دروغی که شانه ام شده بود

تکیه گاهی که مرد بود اما

زندگی زنانه ام شده بود

 

مشت هایت مرا بغل کردند

درد عشق تو بود در بدنم

تازه همدرد مادرم شده ام

تازه احساس میکنم که زنم

 

زن کسی نیست جز کسی که منم

دامنم گیج میشود در باد

دامنم تکه های زن شدن است

درد من اتفاق می افتاد

 

تکه تکه تورا درخت شدم

روی بومی که زندگی من است

مثل گنجشک مرده در بغلت

عشق پایان زندگی زن است

 

از کجا اتفاق می افتاد

شعرهایم، جهان تاریکت

لاک ماسیده روی انگشتم

قصه های زن رمانتیکت

 

وسط باغ های سبز شمال

رژ لب های پرتقالی من

شالی گیج باد روی سرم

خرمن ساده ی شمالی من

 

از کجا اتفاق می افتاد

دردهایی که بسترم شده است

شانه ات ریخت بر سرم اما

بدنم باز سنگرت شده است